* اندوه شبیه کندهی درختان روی قلبم سنگینی میکند ...
* آتش بیافتد در این هیزمهای خشکی که در قلبم تلنبار کردهام؛ تهسیگاری بیاندازی در این احساسات روی هم افتاده، دستها و قلبت داغ خواهد افتاد ...
* شبیه سیب سرخی که روی شاخهها برق میزند و در نهایت پرت میشود در سبدی کنار بقیهی سیبهای لکدار و زده ... خودم را میگویم ...
:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0